جدول جو
جدول جو

معنی تیره مغز - جستجوی لغت در جدول جو

تیره مغز
(رَ / رِ مَ)
تیره باطن. سیاه درون. تیره و سیاه نهاد:
بدین هندسه ز آهن تیره مغز
برافروخت شاه آن نمودار نغز.
نظامی (از آنندراج).
، احمق و کودن. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
تیره روزگار، سیه روزگار، سیه روز، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیز مغز
تصویر تیز مغز
کسی که زود خشمگین شود و تندی کند، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ مَ)
سبکسر. گیج. خرفت:
ز آنکه مرا رنج و خستگی ره قنوج
کوفته کرده ست و خیره مغز و سبکسار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
میغ سیاه و تیره. ابر سیاه و ظلمانی:
جهان چون شب بهمن از تیره میغ
چه ابری که باران او تیر و تیغ.
فردوسی.
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از هر دو تیغ.
فردوسی (از اسدی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ مَ قَ)
جایگاه تیره. قرارگاه تاریک و ظلمانی. در بیت زیر کنایه از گور است:
پند مدهید مرا گر بتوانید به من
آن چراغ دل از آن تیره مقر بازدهید.
خاقانی.
رجوع به تیره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ مَ)
تباه مغز. سبک مغز. مخبول. دیوانه. بی خرد. سست عقل. رجوع به تباه خرد و تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ مَ)
کسی را گویند که سودا بر مزاجش غلبه کند و خلل دماغ داشته باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
سیاه روز بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه مغز
تصویر سیاه مغز
شخصی که سودا بر مزاجش غلبه کرده و خلل دماغ داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه مغز
تصویر سیه مغز
شخصی که سودا بر مزاجش غلبه کرده و خلل دماغ داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
بداقبال، بدروزگار، سیه روز، شوربخت، مفلوک
متضاد: خوش اقبال، خوش بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برجستگی موازی در زمین شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی